دل شکسته

"اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست"

دل شکسته

"اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست"

دیدار

دیروز صبح را یادت است...؟؟؟ 

زمانی که ناراحت بودم و تو از من پرسیدی چرا ناراحتی...؟؟؟ 

و آن لحظه، وقوع تمام آرزوهای من بود... 

به آرزویم رسیده بودم... 

برایت اهمیت داشتم ... به ناراحتیم اهمیت میدادی ...  

همین برایم کافی بود!!! 

آن لحظه بهترین لحظه عمرم بود! 

چرا که برادرم بودی ... برادری که به فکر خواهر کوچکترش هست ... 

و آن لحظه که برایم دست تکان دادی و با لبخند سوار ماشین شدی و رفتی ...  

نه ... تو یادت نمی آید ... 

ولی من این لحظات را تا آخر عمر از یاد نمیبرم! 

چرا که تمام آن لحظات را به جانم سپردم ... نه به ذهنم ...

درست است که خواب بود ...  

ولی خب ... رسیدن به آرزوی محال، فقط در خواب ممکن است ... 

در خواب  فهمیدم که از آنچه فکر میکنم هم بهتری ... 

یقین پیدا کردم به خوبیت... 

اصلا نمیتوانم به خوبیت شک کنم ... 

فقط تو رو خدا ... تو رو خدا... 

خوب بمان... 

از آن خوب هایی که من عاشقش بودم...