دلم گریه میخواهد...
اما اشکی برایم باقی نمانده!!!
دلم شکسته و خرد شده ... سوخته و خاکستر شده!
شکسته از نامردی این روزگار...
سوخته از نبودنت...
هزار بار گفته ام و دوباره میگویم که هر لحظه کمبودت را حس میکنم...
اما نیستی...
نیستی که کم نداشته باشمت....
از حرف های تکراری خسته شده ام!!!
اما چه کنم که هر لحظه جلو چشمانم پرسه میزنی...
از این روزگار سخت خسته شده ام...
کاش حداقل یک نفر با من راه میامد!!!
واقعا زندگی چیست؟؟؟
من که جز حسرت و تنهایی چیزی از آن نفهمیدم...
زندگی نامرد است!
چرا که مرا خواند و خودش رفت...
اینی که من دارم زندگی نیست!!!
اما چه کنم؟؟؟
کاری از دستم بر نمی آید...
کاش حداقل میتوانستم گریه کنم...
کاش حداقل قطره اشکی داشتم که ذره ای از حسرت و تنهاییم را با آن فرو می ریختم...
به قول شاعر:
از ما که گذشت و رفت ولیکن تو روزگار،
فکری به حال خویش کن! این روزگار نیست...
در شرایط تقریبا مشابهی هستم حستون رو درک می کنم و امید وارم همه چیز درست شه
کاشکی منم امیدوار بودم!!!
ولی بدیش اینه که امید هم نمیتونم داشته باشم.
چون منتظر چیزی نیستم.
روشنک دلم گرفته
بدجور هم گرفته
دعا کن برام
برو آپمو بخون
یاعلی مدد
گلکم یکی باید برا خودم دعا کنه!
ولی باشه، میگن دعا برای همدیگه زودتر میگیره! من برا تو دعا می کنم، تو هم برا من دعا کن!
چشم حتما میرم!
اگه لایق باشم برات دعا میکنم
ممنونتم گلم!
قربونت برم تو چرا انقدر غصه میخوری؟؟؟؟؟؟؟
حداقل تو که داداش نداری و دلت میخواست اون داداشت باشه
من چی که دو تا داداش دارم اما..............
بیخیالش انقدر خودتو عذاب نده
سعی به خیلی چیزای دیگه که ارزشش بیشتر از اونه فکر کنی
دوست دارم
چی کار کنم؟
غمه دیگه! ولم نمیکنه!
در حال حاضر هیچی بیشتر از اون برام ارزش نداره!
وقتی به آرزو های کوچیک و بزرگ گذشتم فکر میکنم، میبینم بدون اون هیچکدومشون برام ارزش نداره! هیچکدومشون رو بدون اون نمیخوام!!
ای خدا کاش میمردم!
راستی آرتایی؟
نه تارام اسممم چرا ثبت نشده؟؟؟؟؟
نمیدونم خانمی!
حتما بلاگ اسکای هم مثل بلاگفا قاطی کرده!